×
صفحه اصلی دیجیتال مارکتینگ تاریخچه تبلیغات آنلاین (قسمت دوم)
تاریخ انتشار : 24 آذر 1395 زمان مطالعه : نام نویسنده : admin

تاریخچه تبلیغات آنلاین (قسمت دوم)

تاریخچه تبلیغات آنلاین (قسمت دوم)

 دابل کلیک (Doubleclick)
اتفاق مهم بعدی در صنعت تبلیغات بنری راه افتادن دابل کلیک بود؛ یک آژانس خدمات تبلیغات اینترنتی که در ۱۹۹۶ تاسیس شد. این پلتفرم (Platform) به حوزه ی تبلیغات آنلاین دورنمای تماما جدیدی داد. قبل از دابل کلیک پخش تبلیغات نظم و سازمان مشخصی نداشت. همین طور قبل از دابل کلیک، وب سایت های نمایش دهنده برای یافتن همکاران تبلیغ دهنده دچار مشکل بودند.
دابل کلیک نه تنها راهی برای ردیابی تبلیغات و رفتارشناسی مخاطب پیدا کرد بلکه نسبت تبدیل تبلیغ به فروش ( ROI یا شاخص برگشت سرمایه) را نیز با دقت محاسبه کرد. بنر های تبلیغات برای خود سایت دابل کلیک هم راه خوبی برای درآمد زایی بود. در همین زمان بود که موج گسترده ی وبسایت های تولید محتوا که درآمدشان بر اساس فروش فضای تبلیغاتی تامین می شد شکل گرفت.
قبل از پایان سال ۱۹۹۶، دابل کلیک تکنولوژی جدیدی به نام DART  یا Dynamic Advertising Reporting and Targeting (فرایند پویای گزارش و هدف گزاری تبلیغات) معرفی کرد که به تبلیغ دهندگان کمک می کرد تعداد کلیک هایشان را شمارش کنند و حتی قبل از پایان گرفتن کمپین شان اصلاحات لازم را در کارشان انجام دهند. دابل کلیک تبلیغ دهنده را یاری می کرد تا در تعداد بسیار زیادی از وبسایت ها تبلیغ کند. همین طور تبلیغ دهنده می توانست بر اساس نتیجه ای که از تبلیغ در هر سایت می گرفت نمایش ش را کم و زیاد کند. اگر تبلیغی روی یک سایت عملکرد لازم را نداشت، تبلیغ دهنده می توانست تبلیغ ش را از روی آن سایت بردارد و روی سایت دیگری که نتیجه ی بهتری داشت توجه بیشتری کند. شیوه ی قیمت گذاری تبلیغات شبکه ی دابل کلیک بر اساس مدل CPM (قیمت بر اساس هزار بار نمایش)   شکل گرفته بود. همین طور دابل کلیک درآمد خوبی از نمایش تبلیغات روی ایمیل هایش کسب کرد.
دابل کلیک به سرعت بزرگ شد و سرمایه اش را دو برابر کرد. در حقیقت آن ها از معدود شرکت های تبلیغات آنلاین بودند که سرمایه ی هنگفتی داشتند. (۹۰۰ میلیون دلار اگر بخواهیم دقیق باشیم!) همین طور آن ها از معدود شرکت هایی بودند که زیر طوفان حباب دات کام (Dot Com Bubble نگاه کنید به دو پاراگراف بعد)کمرشان نشکست.
در سال ۹۶ مایکروسافت با پرداخت رقم سرسام آور ۲۰۰ هزار دلار اسپانسر سایت سوپربول (Superbowl) شد.
در همین سال مجله نیویورک تایمز حضور آنلاین خودش را نیز با گرفتن تبلیغ از تویوتا و Chemical Bank اعلام کرد. اندکی بود وال استریت ژورنال هم وبسایت خود را بالا آورد.
سایز استاندارد بنر متولد می شود!
حالا که هزاران سایت و فروشگاه اینترنتی به وجود آمده بود، تعداد بنر ها هم افزایش چشمگیری پیدا کرده بود. بنابراین اندازه ی استاندارد بنر هم متولد شد. اولین سایز استاندارد بنر 468×60 بود. بعد تر سایز های دیگری هم محبوب شدند؛
 مکعب )Cube( 125×125
آسمانخراش (Skyscraper) های x120600
لیدربرد (Leaderboard) 728×90
 
سیل.داتکام!
اواسط دهه ی نود تا سال ۲۰۰۰ شاهد موج گسترده ای از شرکت های اینترنتی بود که مثل قارچ رشد می کردند. این موج در سال ۲۰۰۰ به اوج خود رسید. هزاران وبسایت و استارت آپ جدید راه اندازی شد. بیشتر این شرکت ها بخش اعظم سرمایه ی خود را از دست دادند و سرمایه شان هیچ گاه بازنگشت. این مساله منجر به شکل گیری یک بحران کوچک اقتصادی در ۲۰۰۱ شد. در این دوره درجه ی CTR بنر ها افت کرده بود و بازگشت سرمایه ابدا راضی کننده نبود. ولی شرکت ها همچنان میلیون ها دلار خرج خریدن یک فضای کوچک برای نمایش بنرشان می کردند. اکثر این تجارت های جدید تمرکز خود را بر افزایش کاربر گذاشتند تا افزایش سود. آن ها –به اشتباه- گمان می کردند افزایش کاربر مساوی با افزایش سود است. برای رسیدن به این هدف، آن ها بودجه ی هنگفتی به تبلیغات اختصاص دادند. چیزی که جواب نداد. سرمایه گذار ها هم مشغول خرج کردن پول شان روی ایده های –صرفا- جاه طلبانه بودند و به مدل های بیزنسی مستحکم توجه نداشتند.
متاسفانه بسیاری از این شرکت ها در عرض چند ماه ورشکست شدند. در میانه ی سال ۲۰۰۰ درآمد زایی تبلیغات اینترنتی دچار افت فاحش ۳۲ درصدی شد.
پاپ آپ و پاپ آندر (Pop Up / Pop Under)
بعد از فاجعه ی دات کام ها،‌ وبسایت داران دیگر نمی توانستند به تنهایی روی تبلیغات بنری به عنوان راه درآمد حساب کنند. قیمت بنر کاهش یافت و CTR افت کرد. جستجو برای راه موثر دیگری جهت درآمد زایی به دو پاسخ نه چندان دوست داشتنی رسید : Pop Up و Pop Under. هر چند این دو فرم تبلیغاتی از اواخر دهه ی نود سر و کله شان پیدا شده بود ولی در این دوره (اوایل ۲۰۰۰) بود که اکثر آدم ها به این نتیجه رسیدند که آن ها موثر تر و سمج تر از بنر های ایستا هستند.
در اوایل دهه ی ۹۰ Netscape زبان برنامه نویسی Javascript را معرفی کرد. این زبان قابلیت های زیادی داشت که یکی شان فرمان باز شدن پنجره ی جدید  بود. با استفاده از این فرمان بود که جان شیپل –مدیر فنی سایت GeoCities- پاپ آپ را جهت درآمد زایی محتوای سایت ابداع کرد. بعد از چند ماه بسیاری از سایت های دیگر دنباله روی GeoCities شدند.
پاپ آپ ها پنجره های اضافه ای بودند که وقتی کاربر می خواست وارد یک سایت شود باز می شدند. آن ها می توانستند محصول دیگری جز محتوای سایت اصلی را تبلیغ کنند یا در نقش وسیله ای برای دریافت اطلاعات کاربر –مثلا ایمیل او- استفاده شوند. وقتی پاپ آپ ها به اندازه کافی روی مخ کاربران رفتند برادرخوانده شان که همان پاپ آندر بود متولد شد.
شرکت ExitExchange مدعی ابداع پاپ آندر است. مدیرعامل این شرکت –اندرو ویلکازاس- پاپ آندر را فرم مودبانه ای از نمایش تبلیغ معرفی کرد. ایده ی طراحی پاپ آندر ها وقتی به ذهن او رسید که کاربران شکایت خود از پاپ آپ ها را اعلام کردند.
با این که بسیاری از کاربران از این مهمانان ناخوانده بدشان می آمد، ایده ی اصلی جلب توجه خود آن ها بود. کاری که دیگر بنر های ایستا از پس آن بر نمی آمدند. نتیجه، حداقل در مقایسه با روش های سنتی قابل توجه بود. ولی به زودی پادزهر قضیه هم عرضه شد و بلاکر های پاپ آپ در مقام شوالیه های نگهبان اعصاب کاربران به پیش تاختند. چیزی نگذشت که تاثیر پاپ آپ ها کم شد و دیگر کسی از آن ها به عنوان یک فرم تبلیغاتی حرف نزد.
ظهور مدل تبلیغاتی هزینه به ازای کلیک (PPC)
تا سال ۹۹، صنعت تبلیغات آنلاین به گردش مالی یک میلیارد دلار! رسیده بود. با افزایش سایت ها در اواخر دهه ی نود نیاز به موتور های جستجو هم بیشتر شد. در این دوره موتور هایی نظیر AltaVista، Lycos و Infoseek سرویس کامل تری ارایه دادند. Yahoo! هم از یک فهرست وبسایت ساده ابتدا به یک موتور جستجو و بعد تر به یک درگاه اینترنتی (Web Portal) تبدیل شد.
مدل هزینه به ازای کلیک به عنوان وسیله ی درآمد زایی موتور های جستجو وارد میدان شد. در سال ۹۸ –همان سالی که دو فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد به نام های لری پیج و سرگی برین، گوگل (Google)  را راه انداختند- بیل گروس  از سایت Goto.com مدلی شبیه به PPC ابداع کرد که PPM  (Paid Placement Model) نامیده می شد. Goto بعد تر به Overture تغییر نام یافت و بعد ترش هم Yahoo! به قیمت ۱.۶ میلیارد دلار آن را خرید. امتیاز مدل PPC معمولا به شخص بیل گروس تعلق می گیرد.
گوگل دنبال راهی برای درآمد زایی از موتور جستجوی خود می گشت و از آن جایی که معروف شده بود که بهترین تجربه ی جستجو را برای کاربر خود مهیا می کند، درآمد زایی کردن ش با تبلیغات متنی (Textual) به جای بنر های سنتی گزینه ی منطقی ای برای ش بود. گوگل در ۱۹۹۹ موتور جستجوی خود را بالا آورد و در سال ۲۰۰۰ گوگل ادوردز (Google Adwords) را هم به مجموعه اش اضافه کرد. مدل PPC اما تا سال ۲۰۰۲ طول کشید تا به استفاده ی گوگل برسد. تا این زمان همه ی تبلیغات با مدل CPM قیمت گذاری می شدند. جالب این جاست که یاهو در این زمان از گوگل جلو تر بود و مدل PPC را از همان ابتدا از سال ۹۸ استفاده می کرد.
همان طور که گفتیم، Goto.com مدل Pay-for-Placement را در این زمان معرفی کرده بود. اما در سال ۹۸ مدل مزایده ای (Auction/Bidding) را معرفی کرد. در این مدل تبلیغ بر اساس یک معیار اصلی رتبه بندی می شد و البته بر اساس قیمتی که تبلیغ دهنده می خواست برای نمایش تبلیغ خود بپردازد. تبلیغ دهنده به ازای هر بار که کاربری روی تبلیغ ش کلیک می کرد به Goto.com پول     می داد. در میانه ی سال ۹۸ قیمت هر کلیک ۱ دلار بود. منطق پشت سیستم PPM این بود که کسانی که دنبال رتبه های بالای موتور جستجو می گشتند سایت های بهتر و مرتبط تری بودند.
در سال ۲۰۰۱، Goto.com نامش را به Overture تغییر داد. آن ها از روش درگاه هایی مثل Yahoo و MSN برای درآمد زایی از ترافیک شان پیروی می کردند. این روش برای Overture  و شرکایش بسیار سودآور از آب در آمد. در سال ۲۰۰۳ Yahoo، Overture را خرید.
در سال ۲۰۰۱ که Yahoo از تبلیغات ش به روش CPM ۸۵ میلیون دلار سود کرد، Overture با سیستم جدید PPM (همان Paid Placement Model یا PPC به روش خودشان که به جای بنر های سنتی از تبلیغات متنی روی خود موتور جستجو استفاده می کرد.) ۲۸۸ میلیون دلار سود کرد.
در سال ۲۰۰۲ Google سیستم Adwords را از نو طراحی کرد و با امکان PPC دوباره به بازار فرستاد. نسخه ی Google از PPC با آن چه Overture انجام می داد فرق می کرد. در مدل Overture هر شرکتی می توانست بیشتر خرج کند رتبه ی بالاتری در جستجو به دست می آورد. همه ی ماجرا یک جور مزایده ی بزرگ بود. اما سوالی که به ذهن سران Google رسید این بود ؛ حالا چه می شود اگر یک نفر صرفا پول بیشتری بدهد ولی محصول ش ربط مستقیمی به جستجوی کاربر نداشته باشد؟
جواب ساده بود ؛ تعداد کلیک ها در دراز مدت کم می شد. یعنی هم نمایش دهنده ضرر می کرد و هم تبلیغ دهنده. راه حل Google بی نظیر بود. آن ها اهمیت مرتبط بودن عبارت جستجو شده با نتایج را بهتر از همه درک کردند…و از همه جلو زدند.
برای رسیدن به یک مکانیزم دقیق تر جهت رتبه بندی تبلیغ ها و برای این که مرتبط بودن تبلیغ را بهتر اندازه گیری کند،  Google امکان Click Through Rate (کلیک شدگی یا نسبت کلیک به نمایش) را معرفی کرد. معنی ش این بود که اگر تبلیغی که رتبه ی پایین تری داشت کلیک های بیشتری می گرفت در رتبه بندی صعود می کرد. نسخه ی ماهرانه تر همین امکان امروز به نام Quality Score شناخته می شود.
در حقیقت Google سیستم Pay per Click را ابداع نکرد. ولی از آن استفاده کرد و آن را به تکامل رساند.
امروز، تقریبا ۹۶٪ سود Google از تبلیغات تامین می شود.
عصر تبلیغات در شبکه های اجتماعی
شبکه های اجتماعی صنعت تبلیغات آنلاین را متحول کرده اند و ضروری است که نگاهی به روند پیشرفت شان بیندازیم. بیراه نیست اگر بگوییم قدرت گرفتن تبلیغات آنلاین در این مدت بسیار کوتاه وابسته به حضور این شبکه ها بوده است.
اول بیایید به فیسبوک نگاه کنیم؛‌ فیسبوک در اصل طراحی شد که کاربران مدام در جامعه (ی مجازی) آنلاین باشند. اما این واقعیت که ۷.۳ ٪ مردم دنیا از آن استفاده می کنند، آن را به پلتفرمی ایده آل برای بازاریابی تبدیل کرده است. فیسبوک تا سال اول عملا به دنیای تبلیغات وارد نشد. آن ها در سال ۲۰۰۶ خبر از بستن قراردادی یک ساله با شخصی به نام J.P. Morgan Chase برای تبلیغ کارت اعتباری اش دادند. اعضای فیسبوک به زودی تبلیغاتی را دیدند که آن ها را دعوت به عضو شدن در شبکه ی خصوصی Chase می کرد. این عضویت برای آن ها جایزه های ویژه ای در نظر گرفته بود. در همان سال بود که فیسبوک و مایکروسافت با هم اتحادیه ی تبلیغات را تشکیل دادند؛ استراتژی ای برای آوردن تبلیغات مرتبط به سوی ۹ میلیون کاربر فیسبوک. مایکروسافت تبدیل به تنها تامین کننده ی بنر های تبلیغاتی و لینک های اسپانسر شده روی پلتفرم فیسبوک شد.
در سال ۲۰۰۷ یک اتفاق عجیب افتاد؛ فیسبوک تبلیغات شرکت مخابراتی Vodafone را در صفحه ی گروه یک حزب دست راستی انگلیس قرار داد. Vodafone که تعهد داده بود در هیچ دسته بندی سیاسی شرکت نکند اعتراض کرد و فیسبوک تبلیغ را از روی این صفحه برداشت. از آن جا به بعد فیسبوک این امکان را به تبلیغ دهندگان داد که جلوی پخش شدن تبلیغ شان را از روی هر صفحه ای که می خواهند بردارند.
در سال ۲۰۰۸ فیسبوک پلتفرم تبلیغاتی Beacon را راه اندازی کرد. این پلتفرم بیشتر روی برند سازی و همه گیر (Viral) سازی برند ها تمرکز داشت. در همین سال فیسبوک تبلیغات Engagement خود را راه اندازی کرد. تبلیغاتی که جهت جلب توجه مخاطب با استفاده از پیام های Viral و قدرتمند طراحی می شد. (طبق تعریف گوگل، Engagement به این معنی است که کاربر حداقل ۲ ثانیه ماوس خود را روی تبلیغ نگه دارد. این یعنی تبلیغ موفق بوده و به ازایش نمایش دهنده از تبلیغ دهنده پول دریافت    می کند.) در سال ۲۰۰۹ زوکربرگ و گروه ش، امکانی به تبلیغ دهنده داد تا مخاطب ش را بر اساس زبان و شعاع فاصله هدفگیری کند. همین طور خدمات Self Service که به وسیله ی آن هر کسی     می توانست با کارت اعتباری اش کند.
در سال ۲۰۱۰، فیسبوک Beacon را تعطیل کرد.
در سال ۲۰۱۱، Sponsored Stories راه اندازی شد.
در مارس ۲۰۱۳ فیسبوک پلتفرم تبلیغاتی مایکروسافت به نام اطلس را به قیمت کمتر از ۱۰۰ میلیون دلار خریداری کرد. مایکروسافت تکنولوژی این پلتفرم را در سال ۲۰۰۷ به قیمت ۶.۲ میلیارد! دلار خریده بود.
توجه فیسبوک امروز روی بهبود پلتفرم تبلیغاتی موبایل اش است. بیشتر کاربران فیسبوک امروز با موبایل واردش می شوند.
سود فیسبوک از تبلیغات ش سالانه ۵ میلیارد دلار است و بخش اعظم درآمدش را تشکیل میدهد.
 
توییتر پلتفرم دیگری بود که از روز اول جهت تبلیغات راه اندازی نشد. ایده ی اولیه ی توییتر ارتباط برقرار کردن کاربران با هم در یک ظرف ۱۴۰ کاراکتری بود. امروز توییتر هم به یک قدرت بزرگ تبلیغاتی تبدیل شده است.
در سال ۲۰۰۹ و ۴ سال بعد از تاسیس توییتر، کیم کارداشیان ده هزار دلار برای هر بار توییت کردن و تبلیغ کردن یک محصول برای دنباله رو هایش (Followers) دریافت کرد. واسه ی این معامله یک آژانس تبلیغاتی به نام Ad.ly است که اصولا کارش Promote کردن محصولات با همکاری چهره های مشهور است.
در ۲۰۱۰، توییتر سرویس Promoted Tweets را معرفی کرد. اولین موجی که رواج داده شد مربوط به فیلم Toy Story 3 بود. از اولین تبلیغ دهندگان توییتر می توان به استارباکس و ویرژین اشاره کرد.
در سال ۲۰۱۱ چارلی شین (بازیگر آمریکایی) عضو توییتر شد و در عرض ۲۵ ساعت به یک میلیون دنباله رو رسید. چند روز بعد او به کمک Ad.ly وارد عرصه ی توییت های Promotion شد.
در سال ۲۰۱۲ تبلیغات موبایلی توییتر به سوددهی ۱۲۹ میلیون دلاری رسید و از این نظر فیسبوک را –با رقم ۷۲ میلیون- پشت سر گذاشت.
توییتر کماکان در حال رشد اقتصادی در حوزه ی تبلیغات است.
آخرین شبکه ی اجتماعی که در محدوده ی تبلیغات آنلاین بررسی می کنیم چیزی نیست جز YouTube.
YouTube در سال ۲۰۰۵ تاسیس شد. در انتهای همین سال روزانه ۸ میلیون ویدیو روزانه در آن پخش می شد. در سال ۲۰۰۶ این آمار به ۱۰۰ میلیون ویدیو در روز رسید.
در سال ۲۰۰۶، یوتیوب قسمت تبلیغات ویدیویی اشتراکی (Participatory Video Ads) و شبکه های مخصوص برند هایش (Brand channels) را راه انداخت. در قسمت تبلیغات ویدیویی مفاهیمی مانند rate، Share، favorite و Comment وجود داشت. همین طور در شبکه های مخصوص برند، تبلیغ دهنده ها می توانستند به صورت مداوم تبلیغات خودشان را در شبکه شان پخش کنند. اولین برندی که شبکه برای خودش درست کرد متعلق به شرکت فیلمسازی Warner Bros. بود.
در اکتبر ۲۰۰۶، Google، YouTube را به قیمت ۱.۶۵ میلیارد دلار خرید.
در سال ۲۰۰۷، YouTube در ۹ کشور مختلف راه اندازی شد. همچنین نسخه ی موبایلی اش هم پا به عرصه ی وجود گذاشت. در همین سال بود که داستان تبلیغات درون ویدیویی یوتیوب (In-Video Ads) پیش آمد.
در سال ۲۰۰۸ ، YouTube ویدیو های Promote شده را پخش کرد. در همین سال پخش تبلیغات pre-roll (تبلیغات قبل از ویدیو) هم شروع شد.
در سال ۲۰۰۹ YouTube شروع به بستن قرارداد با شرکت های پخش تلویزیونی و سینمایی کرد و برای اولین بار فیلم و سریال را به طور کامل روی سایت ش قرار داد.
فقط در یک چهارم اول سال ۲۰۱۳، YouTube ۳۵۰ میلیون دلار از تبلیغات موبایلی اش سود کرده است.
تبلیغات آنلاین : امروز
تبلیغات بنری : با این که تاثیر گذاری بنر های تبلیغاتی امروز دیگر مثل قبل نیست، طبق گزارش Mediamind هنوز بخش بزرگی از تبلیغات اینترنتی با بنر انجام    می شود. بزرگترین میزان افت تاثیرگذاری بنر ها در سال 2008 اتفاق افتاد و طبق گزارش ها از آن موقع تا الان میزان کلیک بر روی بنر ها ثابت مانده است. دلیل اصلی این اثرگذاری پایین مفهومی به نام Banner Blindness است. به این معنی که آن قدر کاربر در این سال ها بنر های مختلف دیده که چشمش را تمرین داده دیگر به آن ها توجه نکند. رقیب اصلی بنر ها امروز شبکه های اجتماعی است. تیم وادل (Tim Wadell) بلاگ نویس شرکت Adobe معتقد است که حالا حالا ها بنر های جایگاه –هر چند کوچک- خود را در تبلیغات اینترنتی حفظ خواهند کرد. به این دلیل که تکنولوژی تبلیغات روز به روز دقیق تر و با ظرافت تر می شود و تبلیغ دهندگان امکاناتی به دست می آورند که آمار فروش شان را بهبود بخشند.
باز هدف گیری (Retargeting) : باز هدف گیری یکی از مهم ترین تکنولوژی هایی است که بنر ها را نجات داده است و میزان بازگشت سرمایه ی تبلیغ دهندگان را افزایش داده است. این تکنولوژی روش ساده ای دارد. سایت نمایش دهنده یک کوکی (Cookie) در مرورگر کاربران ش تعبیه می کند و به کمک آن کسانی که قبلا از یک تبلیغ استقبال کرده اند را پیدا می کند و بر اساس سلیقه ی آن ها برایشان تبلیغ را به نمایش در می آورد. مثلا فکر کنید کاربری روی یک بنر کلیک کرده ولی به دلیل مشغله نتوانسته اکشن مورد نظر تبلیغ دهنده را کامل کند. به وسیله ی باز هدف گیری می توان او را پیدا کرد و دوباره مزایای محصول تبلیغ شده را به او یادآوری کرد و به این ترتیب شانس استقبال از محصول را بالا برد. سرمایه گذاری روی روش بازهدف گیری در سال های اخیر افزایش زیادی داشته. استفاده از این روش در سال 2007 شروع شد و از سال 2009 همه گیر شد.
RLSA (Remarketing Lists for Search Ads) : Google Adwords به تازگی این تکنولوژی را ارائه کرده است. تکنولوژی ای که تبلیغ دهنده را قادر    می سازد تا هر کاربر را بر اساس بازدید هایی که از سایت شان کرده متمایز کند. به زبان ساده تر، این بدین معنی است که شما می توانید تبلیغ تان را برای کسی نشان دهید که قبلا از سایت تان بازدید کرده و بنابراین شانس فروش محصول تان را بالا ببرید.
تبلیغ به شیوه ی پرداخت به ازای کلیک (Pay Per Click Advertising) : روش CPC تا به امروز جذاب ترین شیوه برای سرویس هایی نظیر Adwords بوده است. اما برای باقی ماندن در بازار وحشتناک رقابت تبلیغ دهندگان باید هنر تحلیل داده را به کمال برسانند. آن ها باید دقیقا بفهمند که هدف گذاری شان بر اساس آمار چیست. این تنها راه برای از دست ندادن سرمایه ی تبلیغ دهنده است. زنده ماندن در بازار امروز به روش CPC روز به روز برای شرکت های کوچک و مستقل دشوارتر    می شود و تنها راه رسیدن به یک کمپین پر سود انتخاب دقیق و خلاقانه ی کلیدواژه های مرتبط با محصول است.
تبلیغات با شبکه های اجتماعی : این صنعت دارد شکوفا می شود و تا وقتی حال مشتری را به هم نزده می تواند بسیار سودآور باشد. امروز، یک توییت Promote شده توسط یکی از چهره های مشهور هالیوودی می تواند فروش بالای یک محصول را تضمین کند. تولید محتوای با کیفیت (Content Marketing) هم هنوز بهترین راه تبلیغات در این بازار است.
منتظر چه چیز هایی باشیم؟
Real Time Bidding (روش مزایده بی وقفه) : شخصی به نام جیسن نپ (Jason Knapp) این روش را ابداع کرد. این شیوه رشد آرامی دارد ولی می توانیم مطمئن باشیم که به زودی آینده ی تبلیغات اینترنتی را متحول خواهد کرد. درست است که به نظر بسیاری این روش می تواند پیچیده بیاید ولی آگاه نبودن از آن می تواند اشتباه خیلی زیان باری باشد. میزان فروش بر اساس این روش (RTB) هر سال دارد افزایش می یابد و از 4% در سال 2010 به 16% در سال 2012 رسیده است. چیزی که روش RTB را منحصر به فرد می کند این است که بر خلاف شیوه ی سنتی تبلیغات، تبلیغ دهنده فقط برای نمایش ها (Impression) هایی که می خواهد پول خرج می کند و نمایش دهنده هم بیشترین درآمد ممکن را از این نمایش ها خواهد داشت.
اما RTB چگونه کار می کند : یک کاربر سایت نمایش دهنده ای را باز می کند. سپس نمایش دهنده با استفاده از سیستم DSP (Demand Site Platform) یک درخواست مزایده ای را به همراه اطلاعات کاربر بازدید کننده (از جمله سن، جنسیت، محل سکونت، سابقه ی خرید آنلاین و غیره) را برای همه ی تبلیغ دهنده های مرتبط با این اطلاعات می فرستد. در طول چند میکرو-ثانیه تبلیغ دهنده ها پاسخ این درخواست را با تبلیغ شان به وسیله ی یک نرم افزار اتوماتیک می دهند : یک روش رد و بدل تبلیغات (RTB Exchange). در نهایت بنر تبلیغ دهنده ای که بالاترین رقم را برای نمایش تبلیغ ش پیشنهاد داده روی سایت نمایش دهنده می رود. اما به قیمتی که دومین پیشنهاد دهنده ارائه کرده بود. در حال حاضر بسیاری از شبکه های تبلیغات از این روش استفاده می کنند چرا که این روش کمترین ضرر را برایشان دارد. به گزارش Nexage درآمد حاصل از شیوه ی RTB به ویژه در تبلیغات موبایلی بسیار بالا بوده است و در سال 2012 هر ماه 37% افزایش یافته است. یکی از شرکت هایی که اتوماسیون تبلیغات را به این شیوه برگزار کرده Rubicon نام دارد که در سال 2013،  96.7% مخاطبین آمریکایی را درگیر تبلیغات خود کرد و حتی از Google (بله! درست خواندید!) سبقت گرفت.
بهینه سازی درآمد تبلیغات (Ad Revenue Optimization) : همان طور که    پیش تر گفتیم، تاثیر گذاری بنر ها افت محسوسی داشته است. میزان CTR (Click Through Rate) از 44% rough Rateا افت محسوسی داشته است. میزان از ه برگزار کرده ا که این روش کمترین ضرر را برایشان دارد. ) باشد. فروش راین شانس درصد سال اول به متوسط 0.1 درصد رسیده که افت فاحشی است. راه حلی که پیش پای این مساله وجود دارد بهینه سازی درآمد تبلیغات است. این عبارت به معنی آزمایش دائمی اثر گذاری یک تبلیغ است. این به زبان ساده تر یعنی گزینه های مختلفی برای یک تبلیغ-بر اساس اندازه، طراحی، محل قرارگیری روی صفحه و تیپ تبلیغ- در نظر بگیریم و آزمایش کنیم کدام یک بهتر کار می کند. البته این تعریف را با یک آزمایش ساده اشتباه نگیرید. این آزمایشی است که هیچ وقت پایان ندارد. یک تبلیغ ممکن است اول جواب بدهد و بعد تر دچار مرور زمان و مفهوم Banner Blindness شود. بنابراین به زودی باید گزینه های جایگزین امتحان شوند.
کلام آخر  
چیزی به اسم ثبات در صنعت تبلیغات وجود ندارد.
تبلیغات مدام در حال تغییر است. دلیل ش هم ساده است : تبلیغات مردم را نشانه گیری     می کند و مردم مدام در حال عوض شدن هستند. بهترین کاری که به عنوان یک نمایش دهنده می توانید بکنید این است که خودتان را با زمان وفق دهید و نسبت به شیوه های نو جبهه نگیرید. مهم ترین چیزی که امروز در تبلیغات آنلاین وجود دارد مفهوم دنبال کردن (Tracking) و اندازه گیری است. بسیاری از تجارت های ریز و درشت امروز به دلیل سرمایه گذاری زیاد روی تبلیغات بی نتیجه ورشکست شده اند.
برای تبلیغ دهنده هم مشکل های دیگری وجود دارد : تبلیغ دهنده قبل از خرج کردن برای یک بنر باید به چیز های زیادی دقت کند. شعار تبلیغ، بخش خلاقه –اعم از تصویر و محتوا- و البته هدف گذاری تبلیغ. به جز این، تبلیغی که تا یک روز بازگشت سرمایه را تضمین می کرده احتمالا بعد از چند هفته نتیجه ی منفی به بار خواهد داشت چون روحیه ی مخاطب دائم در حال تغییر است. به این دلیل دنبال کردن (Tracking) مخاطب می تواند تجارت تبلیغ دهنده را از ورشکستگی نجات دهد.

دیدگاهتان را بنویسید